بنی آدم اعـضـــای یکدیگــرند"
که برخی از آنها به باقی سرند!
کمی از پزشکان از آن دستهاند
که به کسب قدرت کمر بستهاند
"چو عضوی به درد آورد روزگار"
در آرنــــد از روزگـــارش دمـــــار!
پس از حال و احوال با دردمند
رقم های بالا طلب می کنند!
مریضی اگر سرفه بنمود سخت
به تجویز ایشان ضروریست تخت-
- بخوابد شبی توی دارالشفا
دو میلیون بسُلفد بـــرای دوا !
به سرکیسه کردن شدند اوستاد
بدا! آنکه کارش به ایشان فـتاد
اگر مشکلی بود، حل میکنند
به هر نحو باشد، عمل میکنند
و گر مشکلی حل شود با دوا
"عمل" میکنندش در آن راستا!
به قدری بیاید به اعضا فشار
" که عضو دگـــر را نماند قرار" !
شود مستمند او به انواع وام
به پایان رسید این سخن، والسلام!
...
لــذا ، ای مدیر عامل بانکِ ما!
سر کیسهی وام را شُل نما!
اگر شل نکردی سرش را کمی
"نشاید که نامت نهند آدمی"!